معنی ازتقسیمات کشوری
حل جدول
استان, شهرستان, دهستان, بخش, شهر
کشوری
مقابل لشکری
کشوری آفریقایی
زیمبابوه، سودان
رواندا، لسوتو
سیشل
کشوری جزیرهای
باربادوس
کشوری آسیایی
قزاقستان
ترکمنستان
کشوری آمریکایی
دومینیکن
لغت نامه دهخدا
کشوری. [ک ِش ْ وَ] (ص نسبی) منسوب به کشورکه از قراء صنعای یمن می باشد. (از انساب سمعانی).
کشوری. [ک ِش ْ وَ] (ص نسبی، اِ) آنکه یا آنچه به کشور نسبت دارد. هرچیز که به کشور منسوب باشد. || مردمی که در مملکتی زیست می کنند و جزء قشون و سپاهیان نیستند. آنکه به سپاهی گری زیست نکند. مقابل لشکری. (یادداشت مؤلف).
فارسی به عربی
مدنی، هاله
فرهنگ فارسی هوشیار
مردمی که در مملکتی زیست میکنند و جز قشون و سپاهیان نیستند، مقابل لشکری
فارسی به آلمانی
Angeben, Staat (m), Verfassung (f), Vorbringen, Zustand (m)
واژه پیشنهادی
از تقسیمات کشوری «بلوک»
معادل ابجد
1555